سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • + سـلام :)

1 2 >

دیروزناهار آبگوشت داشتیم،طبق معمول من و داداشم داشتیم سر استخوان دعوا میکردیم،یهو مامانم داد زد وگفت:مگه شماها سگ هستین که سر استخوان دعوامیکنین صدبارگفتم استخوان ها مال بابا تونه.


نظر()

  

شب تاریک وسنگستان ومن مست                         قدح از دست ما افتاد نشکست 

نگهدارنده اش نیکو نگه داشت                                وگرنه صد قدح نفتاده بشکست!


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

فقط یه زن ایرانی می تونه بگه پنج دیقه میرم خونه ی همسایه هرنیم ساعت یک بار به غذاسر بزنید!!!!!!!!!!


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

فقط یه زن ایرانی می تونه بگه پنج دیقه میرم خونه ی همسایه هرنیم ساعت یک بار به غذاسر بزنید!!!!!!!!!!


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

از همجوم روشنایی شیشه های در تکان میخورد.

صبح شد آفتاب آمد.

چای راخوردیم روی سبزه زار میز.

ساعت نه ابر آمد  نرده ها ترشد.

احظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند.

یک عروسک پشت باران بود.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ