دیروزناهار آبگوشت داشتیم،طبق معمول من و داداشم داشتیم سر استخوان دعوا میکردیم،یهو مامانم داد زد وگفت:مگه شماها سگ هستین که سر استخوان دعوامیکنین صدبارگفتم استخوان ها مال بابا تونه.
شب تاریک وسنگستان ومن مست قدح از دست ما افتاد نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست!
فقط یه زن ایرانی می تونه بگه پنج دیقه میرم خونه ی همسایه هرنیم ساعت یک بار به غذاسر بزنید!!!!!!!!!!
فقط یه زن ایرانی می تونه بگه پنج دیقه میرم خونه ی همسایه هرنیم ساعت یک بار به غذاسر بزنید!!!!!!!!!!
از همجوم روشنایی شیشه های در تکان میخورد.
صبح شد آفتاب آمد.
چای راخوردیم روی سبزه زار میز.
ساعت نه ابر آمد نرده ها ترشد.
احظه های کوچک من زیر لادن ها نهان بودند.
یک عروسک پشت باران بود.
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دوستان